shamimane part 20
توی فکر این بودم بدمش یا ندم...پارمیس گریش گرفت...یکی از پیشخدت های بد اخلاق گفت...بچه رو خفه کن...منم بالا پایین میکردم اما صداش قطع نمیشد...شکیب بچه رو ازم گرفت و گفت:لج نکن...بچه رو بده...بعد از ظهر پسش بگیر...چاره ای نداشتم...واقعا کار با بچه سخت بود...بچه رو دادم بهش...و گفتم:اگه اسیب بهش بزنی یک روز خوش برات نمیزارم...اونم.گفت:نترس هیچیش نمیشه -فقط... +بله؟! -میدونی پارمیس کمی معدش خرابه +واقعا؟!مشکلی نیست رفت...منم رفتم سر کارم... از زبان مینا: رفتم پیش تارا...باید زمان تایین میکرد تا برم خونش -سلام +سلام چیکار داری؟! -خب برای پروژه کی بیام +بزار فردا بیا امروز عمم داره میاد -باشه رفتم... بعد از مدرسه: کلاس تموم شد منتظر...
نویسنده :
...
10:56