داشتان زندگی مینا بعد مرگ شمیم
مینا بعد مرگ شمیم نتونست تحمل کنه براش خیلی سخت بود اون دوبار مادرش رو از دست داده بود شمیم براش مثل مادر یا چیزی فراتر از ان بود ماه ها افسردگی گرفت اما بخاطر خواهرش پارمیس پاشد و روی پای خودش وایستاد...درس خوند و دکتر شدد و در عین حال به پارمیس هم میرسید...روزی از روز ها مینا رفت در بیمارستان با مردی روبه رو شد بعد مدتی عاشق هم شدن و با هم ازدواج کردن و الان دارای دوبچه هستند من دختر خاله ملینا هستم اسمم ملیناعه کسی که رمان رو نوشت هم دختر خالم ملینا بود که الان ۳۰ سالشه و من ۱۲ سالمه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی